جدول جو
جدول جو

معنی طباخی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

طباخی کردن
آشپزی کردن، خوراک پختن، غذا پختن، طبخ کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ خوا / خا دَ)
دباغت. دباغه. عمل و صفت پیراستن پوست. آش نهادن پوست
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
کشتن. پوست کنی گویا ترجمه این است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ / خُدْ کَ دَ)
نقشه ریختن. طرح کردن
لغت نامه دهخدا
(اِ مَ)
فاسد کردن و خراب کردن. (ناظم الاطباء) .افساد. فساد کردن. مرتکب عمل قبیح شدن:
هوای او بدلم بر همه تباهی کرد
هوای خوبان جستن همه غم است و وبال.
منجیک.
نه کردم نه کنم هرگز تباهی
وگر روزم چو شب آردسیاهی.
(ویس و رامین).
خروج کردند و ایشان زنگیان بودند و سیاه پوستان و مهتری بود ایشان را، نام او سماق و بسیاری تباهی کردند. (مجمل التواریخ و القصص).
مرگ از سر جوان جهانجوی تاج برد
ای مرگ ناگهان تو تباهی چنین کنی.
خاقانی.
بنده ای و دعوی شاهی کنی
شاه نه ای چون که تباهی کنی.
نظامی.
، نابودی. نابود کردن. انهدام: بس سپاه از روم بیرون آورد (انوشیروان) و به خزران شد و آنجا کشتهای بسیار کرد بدل تباهی و ویرانی که ایشان کرده بودند اندر عجم بوقت پدرش... (ترجمه طبری بلعمی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تباهی کردن
تصویر تباهی کردن
فاسد کردن افساد، نابود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلاخی کردن
تصویر سلاخی کردن
کشتن تکه تکه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
نقشه چیزی را کشیدن طرح چیزی را ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نباشی کردن
تصویر نباشی کردن
نبش قبرکردن: یکی درآن شهربود نباشی کردی نام اومهرویه
فرهنگ لغت هوشیار
نقشه کشیدن، طرح ریزی کردن، طرح ریختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حقه بازی کردن، حیله گری کردن، مکاری کردن، گربزی کردن، فریب کاری کردن، زیرکی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
توطئه کردن، دسیسه چیدن، دسیسه چینی کردن، ساخت وپاخت کردن، توطئه گری کردن، هم دستی کردن، هم دست شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پزشک بودن، درمانگری کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
للتّصميم
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
Design
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
concevoir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
ڈیزائن کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
проектировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
entwerfen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
проектувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
projektować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
projetar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
progettare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
ডিজাইন করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
ontwerpen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
ออกแบบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
tasarlamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
設計する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
לעצב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
diseñar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
merancang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
डिजाइन करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از طراحی کردن
تصویر طراحی کردن
설계하다
دیکشنری فارسی به کره ای