فاسد کردن و خراب کردن. (ناظم الاطباء) .افساد. فساد کردن. مرتکب عمل قبیح شدن: هوای او بدلم بر همه تباهی کرد هوای خوبان جستن همه غم است و وبال. منجیک. نه کردم نه کنم هرگز تباهی وگر روزم چو شب آردسیاهی. (ویس و رامین). خروج کردند و ایشان زنگیان بودند و سیاه پوستان و مهتری بود ایشان را، نام او سماق و بسیاری تباهی کردند. (مجمل التواریخ و القصص). مرگ از سر جوان جهانجوی تاج برد ای مرگ ناگهان تو تباهی چنین کنی. خاقانی. بنده ای و دعوی شاهی کنی شاه نه ای چون که تباهی کنی. نظامی. ، نابودی. نابود کردن. انهدام: بس سپاه از روم بیرون آورد (انوشیروان) و به خزران شد و آنجا کشتهای بسیار کرد بدل تباهی و ویرانی که ایشان کرده بودند اندر عجم بوقت پدرش... (ترجمه طبری بلعمی)
فاسد کردن و خراب کردن. (ناظم الاطباء) .افساد. فساد کردن. مرتکب عمل قبیح شدن: هوای او بدلم بر همه تباهی کرد هوای خوبان جستن همه غم است و وبال. منجیک. نه کردم نه کنم هرگز تباهی وگر روزم چو شب آردسیاهی. (ویس و رامین). خروج کردند و ایشان زنگیان بودند و سیاه پوستان و مهتری بود ایشان را، نام او سماق و بسیاری تباهی کردند. (مجمل التواریخ و القصص). مرگ از سر جوان جهانجوی تاج برد ای مرگ ناگهان تو تباهی چنین کنی. خاقانی. بنده ای و دعوی شاهی کنی شاه نه ای چون که تباهی کنی. نظامی. ، نابودی. نابود کردن. انهدام: بس سپاه از روم بیرون آورد (انوشیروان) و به خزران شد و آنجا کشتهای بسیار کرد بدل تباهی و ویرانی که ایشان کرده بودند اندر عجم بوقت پدرش... (ترجمه طبری بلعمی)